نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم . . .
من سکـوتم را فریـاد می کِشـم
آخر این آشوب درونم مـرا می کُشد . . .
.
.
هیچ چیز دلنشین تر از این نیست که مدام نامت را صدا بزنم
با یک علامت سوال . . . “ ؟ ”
و تو با حوصله جواب بدهی جـون ِدلـم !؟
.
.
حوا که بغض کند . . .
حتی خدا هم اگر سیب بیاورد چیزی بجز آغوش آدم آرامش نمیکند !
.
www.smsjo.ir
.
همه ی کارهایت را بخشیدم جز آن تردید آخر هنگام رفتنت
که هنوز مرا به برگشتنت امیدوار نگه داشته . . .
.
.
چقدر کم توقع شده ام ، نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را ؛
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست ،
مرا به آرامش می رساند حتی اصطحکاک سایه هایمان کافیست !
.
.
میگن قسمت نیست ، حکمته . . . !
من معنی قسمت و حکمت رو نمی دونم !
اما تو معنی طاقت رو می دونی !
مگه نه . . . ؟!
.
.
دِلـم چـه کـودکـانـه بَهـانـه ی تـو را میگیـرد ، امـا تـو بـزرگـانـه بِـه دِل نگیـر . . .
فقـط بگـو : کـودکـ استـ، نـمی فهمـد . . .
.
بـهانه گـیر زبـان نفهم . . .
دلـم را مـیگویـم . . . !
آخـر تـورا از کـجا برایش بـیاورم . . .
.
.
چقدر صدای تیک تاک ساعت دلخراش است
وقتی تو “ یک ثانیه ” هم در کنارم نیستی
.
.
نشستم من دمی در خواب باتو / کـنـار چشـمـهء مـهتـاب باتو
مـگـر تـاب و تـوانـم بـرده بـودی / که بـودم لحظـه ای بیـتـاب بی تو
.
.
گفته بودی پاییز که تمام شود
به سراغ رویاهایم می آیی
تا دلت را پیشکش عاشقانه هایم کنی
من جوجه هایم را شمرده ام
ببین . . . !
تو نیامدی . . .
.
.
در جمـع من و ایـن بغـضِ بیـقرار . . .
جـایِ تـو خـالی . . . !
.
.
بیا قدم بزنیم . . .
من با ” تـو ”
تو با هر که دلت خواست !
فقط بیـا قدم بزنیم . . .
اصلا بیا و بگذار . . .
سایه ات باشـم . . .
سایه که آزار ندارد !
دارد ؟
.
.
حـال ِ مـن خـوب است امـا عـالی می شـوم وقـتی کـه تـو با نگـرانی در آغوشـم می گـیری و می گویـی : نـه عـزیزم ، تو خـوب نیسـتی . . .
.
.
قـرارمـان . . .
فقـط یـک “مـانیـتورِ” کـوچـک بـود !
امّـا . . .
اکنـون قلبـم را ببـین که بـا هـر”آف” شدنـت چـگونـه بـیقـرارِ “آمـدنـت” مـی شـود !
.
.
زندگی ام بسته به تار مویت
آنقدر زندگی ام را پشت گوش نیانداز . . .
.
.
شب که میشود . . .
نبودن هایت را زیر بالشتم میگذارم و شجاعتم را زیر سوال میبرم . . .
دوام می آورم تا فردا ؟!
.
.
امـروز هـم گـذشـت وُ نیامـدی
نا شکـر نیستـم
فـردا هم روزِ خـداست !
.
.
متنفرمـ از تمام قهوهـ های تلخـی کِهـ تورا قسمتـِ… فالـم نمی کند . . .
.
.
می گویند هر سن و سالی که داشته باشی
اگر کسی نباشد ،
که با یادش ،
چشمانت ،
از شادی یا غم پر اشک شود ،
هرگز زندگی نکرده ای
و من این روزها
زندگی می کنم . . .
.
.
بیهـودِه نَـقّـاش بـودِه ام . . .
ایـטּ هَمِـﮧ سـال . . !
بِـﮧ چَ ـشم هـایَت ڪِـﮧ مے رِسَـم ،
قَلَـم مـوهـا خ ـیس مے شَـوَنـد . . .
بِـﮧ لَـب هـایَت ڪِـﮧ مے رِسَـم ،
دَستَـم مے لَـرزَد . . .
رَنـگـ هـا مے گـریـزَنـد ،
وَ قـاب هـاےِ خ ـالے ، ، ،
تَنـ ـهـا . . .
نَبـودَטּِ تـو را . . .
بِـﮧ دیـوارِ زِنـدِگـے ام ،
مے ڪـوبَنـد . . .
.
.
وقتی تو نیستی . . .
شادی کلام نامفهومی ست !
و ” دوستت میدارم ” رازی ست
که در میان حنجره ام دق میکند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند . . .
.
.
مهم نیست عمر “کوتاه” باشد یا “بلند” . . .
مهم ، نفس هایی ست که با تو “کوتاه” و بی تو “بلند” کشیده می شود . . .